شرجیتر از باران برایت گریه کردم
هر شب نشستم در عزایت گریه کردم
با آنکه آغوشم تهی بود از خیالت
هق هق به روی شانه هایت گریه کردم
روی تمام خاطراتم غم نشسته
تشنه برای گونههایت گریه کردم
دل را به دریا میزدم از شوق دیدن
در غربت گنگ صدایت گریه کردم
تنها نشستم در حصار بیقراری
بیتاب در حال و هوایت گریه کردم
یادش به خیر آن لحظههای خیس دیروز
وقتی که من هم پا به پایت گریه کردم
سلام
وبلاگ خوبی دارید . موفق باشید ولی یک مصرع به اخر مانده شعر را غلط تایپ کرده اید.
تصحیح شد.
ممنون از اینکه یادآوری کردی!
سلام دوست خوبم... وای که من چقدر خاطره با این کتاب سو وشون دارم...خیلی لطف کردی اومدی هر وقت به روز کردی خبرم کن..
درود و سلام خدمت شما دوست عزیز. عزیزی که لطف کردید و با حضور سبزتون به کلبه من صفا دادید.
این همه حسن انتخاب قابل تحسینه. متن دل انگیزی بود. زنده و سرشار از احساس. اگه توفیقی باشه دوست دارم باز به اینجا بیام و استفاده کنم. در ضمن خوشحال میشدم اگه از نظرتون در مورد ارتباط علم و عشق خبردارم میکردید.
آرزومند آرزوهایتان.
سلام دوست عزیز مایل به تبادل لینک میباشم
موفق باشید