در گذر زندگی سردم،
اولین و آخرین خورشیدی باش که طلوع می کند،
در بلندای طلوع تو و به لطف گرمی وجودت،
این سرزمین خشک را از اعماق دریاها برویان،
و از باران چشمانت،
جانی دوباره به من ببخش،
آری به وجودم گرمی ببخش،
و با ابرهای همیشه پر باران چشمانم عهد کن،
که هرگز ترکم نکنی،
تا غروب زندگیم را نبینی...
سلام
وقتی اونو داری دیگه گذر زندگی سر نیست
راسی رنگ قلبو عوض کن سخته خوندنش
سلام بی آشیان....
قدم رنجه کردی...
قالب وبلاگت زیباست...
همه نوشته هاتو خوندم....
خوب بود...
مطمین باش اونی که منتظرش هستی می آد ..
همونی که تا ابد باتو می مونه...
باور کن میاد..
غصه نخور..
یا حق...