-
به من بسپار
چهارشنبه 10 فروردین 1384 06:51
دستت را به من بسپار تا گرمی آن وجودم را پر کند... گوشَت را به من بسپار تا زمزمه عشق را در آن جاری کنم... شانه ات را به من بسپار تا آن را تکیه گاه تنهایی کنم... قلبت را به من بسپار تا آن را در هاله ای از نور نگهداری کنم... صدایت را به من بسپار تا مهربانیت را تدریس کنم... چشمهایت را به من بسپار تا گذرگاه عشق را در آن...
-
آخرین لحظه های امید
شنبه 29 اسفند 1383 05:50
توی این لحظه های آخر سال، آخرین لحظه های امیدواریم رو طی می کنم، من که روزها و ساعت ها و دقیقه ها رو به انتظارش نشستم، این لحظه ها رو هم منتظر می شینم، آخرین قطره های اشکم رو به پای تصویر خیالی اون می ریزم، شاید که قلب مثل سنگش ذوب بشه، شاید که اون غرور احمقانه بشکنه، شاید که باورم کنه، شاید برگرده، می گن برای تغییر...
-
ای کاش، ای کاش، ای کاش
دوشنبه 17 اسفند 1383 06:28
ای کاش در کنار من بودی، ای کاش که هر سپیده دم بر لب چشمه ای روان می نشستیم و از خوبی ها سخن می گفتیم، ای کاش که تا غروب آفتاب، در لاله زار های سرخ، چمنزار های سر سبز، در زیر آسمان آبی به همراه نور طلایی خورشید، دست در دست یکدیگر به قدم زدن می گذراندیم، ای کاش که هر شب همچو ستاره ای درخشان بر من می تابیدی و تا صبح جان...
-
وقتی سکوت نشانه قدرت است
یکشنبه 16 اسفند 1383 05:43
در تاریخ مشرق زمین شیوانا را استاد عشق و معرفت و دانایی می دانند، اما در عین حال کشاورز ماهری هم بود و باغ سیب بزرگی را اداره می کرد. درآمد حاصل از این باغ صرف مخارج مدرسه و هزینه زندگی شاگردان و مردم فقیر و درمانده می شد. درختان سیب باغ شیوانا هر سال نسبت به سال قبل بارور تر و شاداب تر می شدند و مردم برای خرید سراغ...
-
صدای باران
جمعه 14 اسفند 1383 05:08
پنجره کوچک قلبم باز است و نگاه من به آسمان. دوباره صدای چکیدن اولین قطره های باران را در صحرای سینه ام احساس می کنم، آری این صدای باران است، چه صدای آشنایی، صدایش همچو صدای نازنینی است که روزی پا روی قلبم خواهد گذاشت و در دیوار آشیانهء کوچکم دوباره رنگ و بوی او را خواهد گرفت، آری این صدای باران است، دوست دارم به زیر...
-
دوست بودن یا دوست داشتن
پنجشنبه 13 اسفند 1383 06:22
بازم شما قضاوت کنین، شاید که من اشتباه میکنم، آخه میشه یک نفر کسی رو دوست داشته باشه اما هر شیش ماه یه بار میل دیدنش را پیدا کنه؟ میشه یک نفر کسی رو دوست داشته باشه اما بگه که ازم خبر نگیر بعد خودش هم خبر نگیره، میشه یک نفر کسی رو دوست داشته باشه اما وقتی ناراحتیش رو میبینه به جای این که باهاش هم دردی کنه، تنهاش بذاره...
-
پیش برو
چهارشنبه 12 اسفند 1383 04:49
هر آنچه که می شنوی به نحوی معنایش روشن است ما همه سرنشینان یک سفینه ایم و به پیش می رویم از اولین بار که صدای زندگی شنیده شد تا آخرین صدای انسان در این کره ی خاکی همیشه سوال این بوده است که به کجا می رویم؟ به کجا می رویم؟ ادامه بده٬ ادامه بده روشنایی نقره فام در کنار تو است بگیر دستی را که راهنمای تو است تا از این شب...
-
برام نوشتی برات نوشتم
سهشنبه 11 اسفند 1383 08:08
مریم جان، ای کسی که همیشه برای من عزیز بودی، بهتر بدونی که من دیگه محمد تو نیستم، هستی تو نیستم، وجود تو هم نیستم، خیلی خوبه که آخرین نامه ات رو برام می فرستی، اگه میگم خوبه، فقط و فقط به خاطر خودته، آخه می دونم که نمی خوای خودت رو تحقیر کنی، دیگه نمی خوای التماس کنی، مریم عزیز، فکر نکن که دوست دارم تحقیر بشی، فکر نکن...
-
چه جوابی باید بهش داد
شنبه 8 اسفند 1383 05:41
محمدم، هستی من، وجود من، سلام. محمد جان این آخرین باری که برات نامه می فرستم، دیگه نمی تونم بیشتر از این خودم رو پیش تو کوچیک کنم، دیگه نمی خوام تحقیر بشم، می خوام برای آخرین بار التماست کنم، می خوام برای آخرین بار ازت بخوام که برگردی پیشم، محمدم اگه بخوای داد می زنم، بخوای فریاد می کشم که اشتباه کردم، اون قدر فریاد...
-
مهرورزان
جمعه 7 اسفند 1383 05:33
چه زیباست زندگی را با اندیشه آشتی دهیم، و چه زیباتر، تاب زیستن در قفس نه و آری را داشته باشیم. هستند آنهایی که خویشتن در وجود را برهنه می بینند، و با هر هراس برای راه گریز طالب پیراهن از معشوقی می شوند که خود برهنه است. در پیمانه کوچک عمر، وقت چون تصویری از رویا چه گذرا، بر ما میهمان است، و اگر آهنگ طریقت و هدایت روح...
-
مهربونی
پنجشنبه 6 اسفند 1383 07:49
قربون اون مهربونیت چه میکنی با سرنوشت دلم برات تنگ شده بود این نامه رو واست نوشت فدای تو نمیدونی بی تو چه دردی می کشیدم اکر بخوای واست میگم به آخر خط رسیدم من میدونم همین روزا عشق من از یادت میره بعدش خبر میدن بیا که داره عشقت میمیره من میدونم همین روزا عشق من از یادت میره بعدش خبر میدن بیا که داره عشقت میمیره گفتم...
-
نـظرات شما
چهارشنبه 5 اسفند 1383 05:13
سلام دوست عزیز٬ آیـا در مـورد این وبلـاگ نـظری دارید؟
-
دیشب بدترین شب زندگیم بود
سهشنبه 4 اسفند 1383 05:27
خدای من دیشب خواب می دیدم یا بیدار بودم، دیشب بدترین شب زندگیم، تا صبح عذاب کشیدم، چرا بعد از یک سال دوباره مثل خوره افتاد به جونم، چرا بعد یک سال با جملات نفرت انگیزش میگه که دوسم داشته، آخه بی انصاف، هر کسی یه شخصیتی داره، چرا داری شخصیتم و داغون می کنی، چرا تا میام یک گوشه یه آشیانه برا خودم درست کنم، با طوفان عشقت...
-
خوشحال باش
دوشنبه 3 اسفند 1383 08:28
خوشحال باش که دیگه روزای آخرمه، دارم نفسای آخرم رو می کشم، دارم از اینجا میرم، دارم می رم یه جایی که دیگه دستت بهم نمی رسه، جایی که دیگه اسیر چشمات نمی شم، جایی که دیگه فریب نمی خورم، اونجا تو هم فریب نمی خوره، یعنی کسی نمی تونه کسی رو فریب بده، اونجا کسی نمی تونه تظاهر به چیزی که نیست بکنه اونجا کسی پشت میز قضاوت...
-
خاطره ای از گل لاله
دوشنبه 3 اسفند 1383 05:44
گل لاله گل لاله نجابت از تو می باره بمیرم ساقتو کی چید که رنجیدی چنین واره گل لاله گل ساده گل سنگین و افتاده تو دشت خشک و بی بارون تو رو می بینم آواره ای گل ساقه شکسته ای پریشون درد تو درد من نداره درمون اگه ابر آسمون بر تو بخیل کاش که از چشمای من بباره بارون گل درد رنجتو با تنم یکی کن تن من فدای تو ای گل دل خون گل...
-
فرشته
یکشنبه 2 اسفند 1383 05:42
اونی که از همه شیرینتر رفته جای خالیش تو خونه سبز شده رفته اونی که از همه بهتر واسه من بود من و تنها با خودم گذاشته رفته دیگه رفته دیگه رفته دیگه رفته اونی که اسمش تو قلبم نوشته واسه هر چی خاطرس مثل فرشته اونی که بهار عشق و با خودش داشت مثل پاییز اومد و با برگا رفته دیگه رفته دیگه رفته دیگه رفته اونی که مثل فرشته واسه...
-
فاصله
شنبه 1 اسفند 1383 18:29
قلب منو از تو جدا هرگز نکرده هیچ کسی تو سهمی از وجودمی نگو به من نمیرسی نگو که بین منو تو نشسته سایه کسی نگو که از من دور شدی نگو به من نمیرسی منبع: امیر تو نت امیر تو نت -->
-
ای کاش درک می کردی
شنبه 1 اسفند 1383 16:20
از بیم و امید عشق رنجورم ارامش جاودانه میخواهم بر حسرت دل دگر نیفزایم اسایش بیکرانه میخواهم پا بر سر دل نهاده میگویم بگذشتن از ان ستیزه جو خوشتر یک بوسه ز جام زهر بگرفتن از بوسه اتشین او خوشتر پنداشت اگر شبی به سرمستی در بستر عشق او سحر کردم شبهای دگر که رفته از عمرم در دامن دیگران به سر کردم دیگر نکنم زروی نادانی...
-
اولین نگاه
شنبه 1 اسفند 1383 05:45
از اولین باری که دیدم تو رو ای وای ریشه زدی تو قلبم عاشق شدم انگار من میدونم که خوب میدونی با تو هستم دوست دارم عاشقتم تو رو میپرستم ای عشق زیبای من بیا به دنیای من بیا بشو همسفر با قلب تنهای من ای گل رعنای من بشو تو همراه من بیا بشو مرهم این دل تنهای من اگر بگی باهام بخون باهات میخونم اما بدون تا آخرش باهات...
-
سلامی دوباره
جمعه 30 بهمن 1383 07:16
سلام به همهء دوستای خوبم٬ شما که قدم رنجه میکنید٬ گوشه کنار این کلبه خرابهء به دنبال حرفای دل این حقیر میگردین٬ میخونید و نظر میدید٬ همهء دل خوشی من همین شما هستین٬ اگر نمیتونم از تک تکتون تشکر کنم و کسی از قلم میفته به بزرگی خودتون ببخشید٬ ممنونم و برای همتون آرزوی موفقیت و سر بلندی دارم...
-
گریه کردم
پنجشنبه 29 بهمن 1383 04:59
شرجیتر از باران برایت گریه کردم هر شب نشستم در عزایت گریه کردم با آنکه آغوشم تهی بود از خیالت هق هق به روی شانه هایت گریه کردم روی تمام خاطراتم غم نشسته تشنه برای گونههایت گریه کردم دل را به دریا میزدم از شوق دیدن در غربت گنگ صدایت گریه کردم تنها نشستم در حصار بیقراری بیتاب در حال و هوایت گریه کردم یادش به خیر آن...
-
سوال بی جواب
چهارشنبه 28 بهمن 1383 07:53
از دریا پرسیدم که محبت چیست؟ گفت: بی نیازتر از من. از آتش پرسیدم که محبت چیست؟ گفت سوزندهتر از من. از آب پرسیدم که محبت چیست؟ گفت: روانتر از من. از خاک پرسیدم که محبت چیست؟ گفت: افتادهتر از من. از شمع پرسیدم که محبت چیست؟ گفت: گرمتر از من. از گل پرسیدم که محبت چیست؟ گفت: زیباتر من. از پروانه پرسیدم که محبت چیست؟...
-
غروب
سهشنبه 27 بهمن 1383 05:50
در گذر زندگی سردم، اولین و آخرین خورشیدی باش که طلوع می کند، در بلندای طلوع تو و به لطف گرمی وجودت، این سرزمین خشک را از اعماق دریاها برویان، و از باران چشمانت، جانی دوباره به من ببخش، آری به وجودم گرمی ببخش، و با ابرهای همیشه پر باران چشمانم عهد کن، که هرگز ترکم نکنی، تا غروب زندگیم را نبینی...
-
حرف دل و قانون عشق (ولنتاین)
دوشنبه 26 بهمن 1383 05:54
گویند هر انسانی یکی شبه خود دارد، درست مثل دو نیمهء سیب، که اگر این دو نیمه را کنار هم بگذاریم، به یک سیب کامل تبدیل می شود، اما آیا این واقعا" یک سیب کامل است؟ مسلم است که نیست، چون اگر آن دو را رها کنیم، دوباره به دو تکه تبدیل می شوند، تنها وقتی دو تکهء سیب به یک سیب کامل و واحد تبدیل می شوند، که بتوانند همدیگر...
-
فریاد با شهامت
یکشنبه 25 بهمن 1383 06:28
تو همونی که همیشه تو خیالم جا نمیشه تو هـمونی مـهربونی تو برام یه هم زبونی تو که دردم و میدونی چرا با من نمیمونی تو یه خاکی یه زمینی که روی خاک وجودت می دونم که خوب می دونی کرده ام باز برگ و ریشه ابر رو دریا توی دل ما نشسته اینجا بی عشق و صفا نفس نداره حرکت نداره خودش میدونه دریا نداره که با محبت بهش بباره که وقت...
-
دریای سکوت
شنبه 24 بهمن 1383 06:47
گریههای شبونه یه حس عاشقونه تو قلب من نشسته هی میگیره بهونه شب زیر نور مهتاب وقتی که میرم به خواب یادم میاد دوباره اون که دوستم نداره پرنده دل من امشب چه حالی داره گریه بکن دوباره شاید به یاد بیاره همیشه با اشاره میگفت که دوستم داره هیچ کسی رو مثل من تو این دنیا نداره تو آسمون ستاره شبها چه نوری داره قصه عشق من و...
-
زمستان عشق
جمعه 23 بهمن 1383 05:44
کوچهء تنگ و تاریکی بود، کوچهای که از هر دو طرف به بینهایت منتهی می شد، درست در وسط این کوچه خانهای بزرگ و زیبا وجود داشت، خانهای بزرگ و زیبا با تمامی امکانات ممکن. سالها بود که پسرکی تنها، در کنار پنجرهء نزدیک به شومینهای همیشه گرم نشسته بود و به دانههای سپید رنگ برفی که از دل آسمان بی انتها میبارید نگاه میکرد،...
-
شروع غم انگیز
پنجشنبه 22 بهمن 1383 08:59
خیلی وقت بود ازش بی خبر بودم، مثل اینکه ازم خسته شده بود، دیگه سراغم رو نمیگرفت، یادمه که میگفت: برف رو دوست دارم، بارون رو دوست دارم، میگفت: منم ببر زیر بارون، زیر برف... یادمه که خودمم روزهای برفی رو خیلی دوست داشتم، یادمه همیشه میگفتم: قدم زدن زیر بارون، غم و غصههای آدم رو میشوره، قدم زدن زیر برف آرامش بخش......