عشق یا هوس

جهت پیگیری مطالب به www.paeeez.ir مراجعه کنید.

عشق یا هوس

جهت پیگیری مطالب به www.paeeez.ir مراجعه کنید.

برام نوشتی برات نوشتم

مریم جان، ای کسی که همیشه برای من عزیز بودی، بهتر بدونی که من دیگه محمد تو نیستم، هستی تو نیستم، وجود تو هم نیستم، خیلی خوبه که آخرین نامه ات رو برام می فرستی، اگه میگم خوبه، فقط و فقط به خاطر خودته، آخه می دونم که نمی خوای خودت رو تحقیر کنی، دیگه نمی خوای التماس کنی، مریم عزیز، فکر نکن که دوست دارم تحقیر بشی، فکر نکن که از التماس کردنت لذت می برم، نه هرگز نخواستم تحقیر بشی، هیچ وقت نخواستم به کسی التماس کنی، حتی به من، وقتی نامه های غم انگیزت رو می خونم، دلم خیلی می گیره، ولی دیگه نمی خوام برگردی پیشم، فریاد هم نزن، آروم بگو، نمی خوام کسی صداتو بشنوه، بازم اون روزای قشنگ رو یادم آوردی، مگه می شه یادم بره، مریم جان، من قلبم از سنگ نیست، منم یه آدمم مثل آدمای دیگه، دلیل سرد شدنم نسبت به تو رو هم خودت بهتر می دونی، نمی خوام دوباره یادت بیارم، پس سعی کن منو فراموش کنی و بری دنبال زندگیت تا منم بتونم زندگیمو بکنم، اینبار هر دوتامون باید مراقب باشیم که اشتباه نکنیم، راستی یادت نره که تو هیچ وقت تنها نیستی شاید فقط وقت دلتنگی یادش بیفتیم ولی یکی هست که همیشه با ماست و هیچ وقت تنهامون نمی ذاره، قبلا گفتم بازم میگم، خدا که باشه، هیچ بنده ای در هیچ جای دنیا تنها نیست، ما دیگه نمی تونیم کنار هم باشیم، من و تو دیگه دوای درد هم نیستیم، دیگه نمی تونی برگردی پیشم، چون تنها پلی رو که با خون دلم، با شکستن غرورم، با پشت کردن به عقایدم و هزار و یک چیز دیگه برات ساختم رو با دستای خودت خراب کردی، حالا من این طرف پل هستم و تو اون طرف، یه دنیا فاصلمونه، اون لحظه های قشنگ با این همه فاصله که بین ما هست دیگه هرگز تکرار نمی شه. برای اولین بار بهت اطمینان کردم و قلب رو به دست تو سپردم، اما شکستیش، وقتی اومدی پیشم گفتی اشتباه کردم، گفتم همهء ما ممکن اشتباه کنیم، درست که جلوی خانوادم خجالت زده شدم ولی چون دوستت داشتم، از اشتباهت چشم پوشی کردم و هیچ وقت به روت نیاوردم، اما وقتی برای دومین بار، اون هم به خاطر مادیات بی ارزش از اعتمادم سوء استفاده کردی فهمیدم که اظهار پشیمونی کردنت هم یه دروغ بوده، به خاطر این کار، به خاطر پشت کردن به عقایدم فاصلهء زیادی بین من و خانوادم به وجود اومد، من اول باید این فاصله ها رو پر کنم و بعد به فکر چیزای دیگه باشم. مدت طولانیء که نه می تونم درست و حسابی درس بخونم، نه می تونم درست و حسابی ورزش کنم، مدتهاست که غم تنهایی تنها دوای دردمه که خودش بدترین درده، اما چاره ای نیست باید سوخت و ساخت، راستی درسته که خیلی بهم بد کردی ولی این دلیل نمی شه که فراموشت کنم، تو بخشی از وجود من بودی، قسمتی که با وجودم پیوند خوردی، چون یه وقتی خالصانه دوستت داشتم حالا نمی تونم فراموشت کنم، باید خاطراتت رو در ذهن کمرنگ کنم تا اونجایی که می تونم، راستی ازت ممنونم که ازم متنفری، معلومه که خیلی دوستم داری، فکر می کردم اگه کسی کسی رو دوست داشته باشه نمی تونه ازش متنفر بشه، ممنونم که برام دعای خیر می کنی و می خوای که یه لحظه خوش توی زندگیم نداشته باشم، منم برات آرزوی خیر دارم، امیدوارم که توی زندگیت همیشه پیروز و سر بلند باشی و هر کجا و در کنار هر کس که هستی خوشبخت باشی و همیشه سبز، این آرزوی همیشگی من بوده و هست و خواهد بود... (21/11/1383)
نظرات 14 + ارسال نظر
نازنین سه‌شنبه 11 اسفند 1383 ساعت 09:37 http://sokotvaeshgh.blogsky.com

آفرین عزیز به تو احسنت می گم با درود به تو
چون با روی خوش وباز از اون خدا حافظی کردی
نه با الاه ونفرین امید وارم همیشه پیروز باشی
گوشه ای از تجربیاتت شد هر درسی که می خونیم برای
یاد گیری می خونیم توهم این درسو به ذهن بسپار
تا دیگه تکرار نکنیش هردوستی ام مثل درس خوندن
با تجربه واموزنده دوست دارت نازی

میدونی چیه نازنین جان٬ موضوع این دو تا متنی که خوندی مربوط میشه به دو سه سال پیش٬ البته وقتی جوابش رو گرفت (همین مطلب) دیگه چیزی برام نفرستاد، مشکل اینجاست که اون دفعه برام تجربه نشد و بازم اشتباه اون سالها رو تکرار کردم٬ این اواخر به کسی وابسته شدم که هرگز ذره ای از عشقم رو در وجودش احساس نکرد٬ کسی که خودش هم مقصره اما داره همه کاسه کوزه ها رو سر من می شکنه٬ منو گذاشت و رفت٬ پیداش کردم٬ اما به این کارم میگه دزد و پلیس بازی٬ گفت که ازم متنفر٬ میگه چرا اونجوری رفتی و اینجوری اومدی٬ ولی نمیدونه تا میخوام یه گوشه برای خودمه یه خونه کوچیک درست کنم آتیش میزنه به همه چیزم و خیلی راحت از کنارم میگذره و میره٬ ولی باید بدونه که دیگه گول حرفاش رو نمی خورم٬ دیگه نمیذارم با دلم بازی کنه٬ این وسط فقط من مقصرم٬ دخترا هم از پسرا سوء استفاده میکنن، این چیزیه که دارم با تمام وجودم احساسش میکنم، حقمه باید چوب پاکی و صداقتم رو بخورم٬ باید دفعه دیگه یادم باشه که دلم رو دست هر کس و نا کس ندم تا بیشتر از این...

[ بدون نام ] سه‌شنبه 11 اسفند 1383 ساعت 10:38

اسمم رو هم اشتبا نوشتی یه جا رحیمه اینجا مریم
خودتم میدونی که یه روز زنگ زدیو گفتی من به خاطر کاری که با دکتر منصوری دارم دیگه نمیتونم باشم و............
دیگه بسه فیلم بازی کردن بسه دروغ

اکبر گل پسر سه‌شنبه 11 اسفند 1383 ساعت 12:03

شرمندهء محبت و روشن فکری شما بی آشیانه جان...

دشمنت شرمنده، ممنون که دوباره بهم سر زدی...

یاس سه‌شنبه 11 اسفند 1383 ساعت 13:43 http://lovelyrose.blogsky.com

شایدم راه درسته ... شایدم نه ...
شایدم یکی باید این وسط یه کاری بکنه که بقیه نمی کنن ...

نه یاس عزیز دیگه کاری از دست کسی بر نمیاد...

[ بدون نام ] سه‌شنبه 11 اسفند 1383 ساعت 13:54

این موضوع میدونی مال همین ۳ ماه پیش تویی که اینهمه محبتو گذاشتی زیر پات
حالا همه ی حرفای pm های منو از ما گفتنو و اینکه اگه هم برگردی مایی نیست از قول خودت مینویسی
میدونی محمد من نامرد نبود محمدی می شناختم همه حرفاش دلیل داشت

بسیب سه‌شنبه 11 اسفند 1383 ساعت 20:48 http://dsf

یسبیسب

[ بدون نام ] سه‌شنبه 11 اسفند 1383 ساعت 21:07

pm مریم و خودت نوشتی واسه رد گم کردن هه هه هه مثلا زرنگی

نازآفرین سه‌شنبه 11 اسفند 1383 ساعت 21:26 http://nazafarin.blogfa.com

اگه عشقی نباشه آدمی نیست / اگه آدم نباشه زندگی نیست/نپرس از من چی اومد بر سر عشق / جواب من به جز شرمندگی نیست.

ای کاش هر کسی که مرتکب اشتباه میشد به جای اداعای بی خودی فقط یه ذره احساس شرمندگی می کرد٬ مرسی که بهم سر زدی٬ شاد باشی...

[ بدون نام ] سه‌شنبه 11 اسفند 1383 ساعت 22:14

محمد چته چرا اینجوری میکنی

محمد (عاشق ترین) چهارشنبه 12 اسفند 1383 ساعت 05:03 http://MohammadAshegh.blogfa.com

سلام محمد خوبی من واقعا هم از دستت ناراحت شدم و هم میخوام کمکت کنم چون هم دردیم و هر دو محمد ببین بی خود نمی گن فاصله عشق و نفرت خیلی کمه ببین چی کار کردی که نارحت شده مثل من که کاری کردم که اون نارحت شده اگه خواستی راهنمایی این داداشت رو داشته باشی با من مکاتبه من و بگو ماجرا چه بوده آیا تو دوباره رفتی طرفش یا اون امده من تا کل ماجرا رو ندونم نمیدونم چی بگم
باز هم ممنون که سر زدی تو رو تو پیوندهام گذاشتم
راستی حتما با ای دی من تماس بگیر
حتما ها یادت نره محمد کار واجبت دارم
بای

ای بابا مثل اینکه این وسط همه طرف آدمای گناه کار رو میگیرن٬ محمد جان مریم خودش قبول داره که اشتباه کرده٬ قبول داره که مقصره (منم مقصرم چون وظیفهء منم بود که مراقبش باشم) و داستان عشق ما هم سه سال پیش تمومه شده٬ از طرفی منم به هیچ عنوان نمی خوام و نمی تونم اجازه بدم که برگرده پیشم٬ می دونی چیه من به عشق خیلی احترام میذارم و برای پایدار موندنش هر تلاشی که بتونم می کنم٬ ولی وقتی کمرم شکست٬ وقتی رفتم دیگه هیچ امیدی به بازگشتم نیست٬ دوست عزیزم من واقعا" خوشحالم که حس انسان دوستی رو در تو می بینم٬ مثل بعضی ها ساده از کنارش نمی گذری٬ اما برای من و مریم دیگه هیچ را بازگشتی نیست٬ موضوع مریم هم تموم شد٬ من اون دو تا متن رو گذاشتم تا دیگران هم بدونن که آدمای خوب بیشتر از آدمای بد سختی میکشن٬ ارسال های جدید من دیگه ربطی به اون موضوع نداره٬ بهتر راجع به قشنگی های زندگی و زایش آینده فکر کنیم تا خاطرات تلخ گذشته٬ ممنون که بهم سر زدی٬ بازم بیا٬ سربلند و شاد باشی...

محمد چهارشنبه 12 اسفند 1383 ساعت 06:19 http://MohammadAshegh.blogfa.com

سلام اقا محمد من در اینجا در مقام مجنون از دست تو شکایتی پیش خدا میبرم و از تو شکایت می کنم که اسم خودن رو گداشتی عاشق تو هم عاشقی منم عاشقم چرا یک فرصت دوباره بهش نمیدی نکنه که پای کسی دیگه هستی پس تو عاشق نبودی فقط هوس کردی
این مثل رو یادت باشه یک گنچشک که گرفتی باید سفت بچسبی و اگه رفت دیگه رفت حالا تو موقعیت داری که دوباره گنچک رو بگیری
نمی دونم اون چی کار کرده ولی ازت نا امید شدم فکر کردم عاشقی ولی دیدم نه هوس بازی
تو حتی اجازه فرصت به اون نمی دی
بای

تو که گفتی تا کل ماجرا رو ندونی نمی تونی نظر بدی٬ خوب تو که نمی دونی پس چرا داری نظر میدی؟ من رو هم نمی شناسی پس چرا داری راجع به من اظهار نظر می کنی٬ البته وبلاگ من یه وبلاگ عمومیه٬ هر کی بخواد می تونه هر نظری بده٬ من نه می تونم و نه می خوام که جلوی نظر دادن دیگران رو بگیرم٬ اما یادت باشه در بارهء چیزی که نمیدونی اظهار نظر نکن٬ و البته قضاوت در باره کسی که نمی شناسی٬ تو که توی زندگی من نبودی نمی دونی چقدر سختی کشیدم٬ فقط در همین حد که بدونی من به مریم بارها و بارها فرصت دادم اما ازش پشت پا خوردم کافیه٬ دوست داری اسمش رو بذار هوس بازی دوست داری بذار خود خواهی٬ مریم خودش قبول داره که اشتباه کرده و هیچ ادعایی هم نداره٬ اما این قصه تمومه شده٬ یادت باشه که آدما با هم فرق دارن٬ عشق و محبتشون هم با هم فرق داره٬ پس در این مورد منطقی نیست که منو با خودت مقایسه...
یه چیز دیگه هم یادت باشه٬ این روزا تمام فکر من مشغول عاشق بودن یا هوسی بودن آدما و سختی هایی که به خاطر این چیزا کشیدم٬ اگر پای کسی به میون اومده باشه هم نمیشه اسمش رو گذاشت هوس بازی٬ یک سال توی غم و غصه دست پا زدم تا تونستم فکر دوباره عاشق شدن رو به ذهنم راه بدم٬ آدمای هوس باز هر روز با یکی هستن٬ از دوری کسی که باهاش بودن دلگیر نمیشن٬ گریه نمی کنن٬ توی خودشون نمی شکنن...
وقتی به خاطر عشقم از همه چیزم گذشتم٬ از همه چیز٬ از غرور٬ از خانواده٬ از درس و زندگی و هزار تا کوفت و مرگ دیگه٬ تو کجا بودی که حالا از راه اومدی و به من میگی هوس باز؟
این روزا دارم توی منجلاب هوس بازی های یکی دیگه دست و پا میزنم٬ تا خودمو بکشم بیرون مدتی زمان میبره٬ اما حتما" این کارو می کنم...
عشق آینهء بلند نور است٬ شهوت ز حساب عشق دور است.
آدم می تونه هر لحظه عاشقه باشه٬ عاشق هر چی...

مریم چهارشنبه 12 اسفند 1383 ساعت 13:52

محمد جان برای چی همش نظر های منو پاک میکنی

المیرا و تنها چهارشنبه 12 اسفند 1383 ساعت 16:16 http://asemoun-hasty.blogsky.com

نمی دونم چی بگم... فقط خیلی دردناکه... من که همیشه از جدایی می ترسم... خدا کنه کارایی که می کنید به صلاحتون باشه... هر ادمی خودش بهتر می تونه برای زندگی خودش تصمیم بگیره.... امیدوارم تصمیم درستی گرفته باشید... از رابطه شما دو تا هیچکس به جز خودتون و خدای بالا سرتون خبر نداره.... موفق باشی و خوش و مهربون

آره المیرا جان تصمیم گیری برای خودمم خیلی سخت بود٬ ولی فکر کردم بعد تصمیم گرفتم٬ اما در تصمیم خودمم خیلی مصمم هستم٬ ممنون که بهم سر زدی٬ همیشه موفق باشی...

آیدین یکشنبه 7 فروردین 1384 ساعت 05:24

سلام
امیدوارم که در تمامی مراحل زندگی موفق و موید باشید
و به نویسندگی همچنان ادامه دهید.
به امید روزهائی بهتر و ایرانی آزادتر.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد